همه ما آموختن را با این جمله شروع کرده ایم: *بابا آب داد.*
جمله ای نوستالژیک، که هر دو واژه بابا و آب، حیات و زندگی ما را تضمین کردند.
در این بین احترام به بابا و حفظ شان و جایگاهش، مورد توجه ما قرار گرفت، اما اب، با آن همه زلالی و پاکی اش، با آن همه شان وجایگاه ویژه اش در حیات و هستی ما، چیزی جز بی رحمی و کم لطفی از ما ندید.
*آب مهربان بود نسبت به ما و ما نامهربان نسبت به آب. آب به ما حیات داد وما به آب ممات. او به ما زندگی بخشید و ما به او مرگ و نیستی.*
می گویند جنگ های بعدی جهان، جنگ آب خواهد بود. جنگ بر سر به دست آوردن آب. این یعنی آب در حال کم شدن و بعد در حال تمام شدن است. به کم شدن آب های زیر زمینی که اصلی ترین منبع آب شرب جهان است، همه دانشمندان عرصه آب اذهان دارند. گرم شدن زمین و کم باریدن باران و خشک شدن رودها وچشمه ها نیز مزید بر علت شده. و این خشکسالی در کشورهای آسیایی و بهویژه منطقه خاورمیانه، شدید تر است.
در ایران ما اما، کم آبی و خشکسالی سیری صعودی تری دارد. چشمه ها و رودخانه های ما با سرعت در حال خشک شدن هستند و یا شده اند و دیگر آبی در خود نمی بینند. دریاچه ارومیه ی مان هم در حال احتضار است و آخرین رمق حیاتش را می کشد. بالطبع، زمین های حاصلخیز کشاورزی مان، رو به خشکسالی می روند.
در همین استان گلستان خودمان، دشت وسیع ترکمن صحرا، در تولید گندم وجو و پنبه، حرف اول را می زد. اما امروز، بیش از نیمی از ترکمن صحرا، بیابانی شده خشک و لم یضرع. بی حاصل و شوره زار. و این در شرایطی است که بیخ گوش این هزاران هکتار زمین های بی حاصل، دریای خزر قرار دارد که موجا موج آب هایش، می تواند هر مقدار زمین تشنه را سیراب کند. اما دریای خزر، آبش شور است و می گویند زمین، آب شیرین می خواهد. درست هم می گویند. اما آب شور را می شود شیرین کرد. بشر ده ها سال است که به این تکنولوژی دست یافته. یعنی آب شور دریا ها و اقیانوس ها را شیرین می کنند. هم برای باغ ها و زمین های کشاورزی و هم برای نوشیدن. چند نمونه ملموسش، در کشورهای حاشیه خلیج فارس به وفور انجام پذیرفته. کشورهایی مثل امارات و کویت و قطر و عمان و بحرین و حتی عربستان، که همه این کشورها طی قرن های گذشته از بی آبی رنج می بردند. تا همین چهل پنجاه سال پیش، با حسرت نگاهی به آب های شور خلیج فارس می انداختند و نگاهی به بیان های خشک و بی حاصل. و شاید نگاهی به مشک های خالی آب شرب شان.
اما حالا، به کمک تکنولوژی، دستگاه های آب شیرین کن شان، به حدی آب شور را شیرین کرده اند، که به فکر تبدیل کویرهایشان به جنگل های سرسبز، افتاده اند. تبدیل کویر به جنگل و باغ های میوه، یعنی مبارزه ای موفق با خشکسالی. آن هم در کشورهایی که نزولات آسمانی و مخازن آب های زیر زمینی ندارند.
ما اما در ایران، در کشوری که ذاتا کم آب است و خشکسال، با هشتاد و پنج میلیون جمعیت نیازمند اب، چیز چندانی به عنوان تکنولوژی آب شیرین کن نداریم. آن هم در کشوری که در جنوب و شمالش، دو دریای بزرگ و پر آب قرار دارد. دردناک تر اینکه، همه استان های جنوبی و شمالی اش، از کم آبی و حتی بی ابی، رنج می برد. زمین های حاصلخیز شمالی اش، در حال خشک شدن است. زنگ بی آبی و خشکسالی اش به صدا در امده است.
اما در برنامه های کوتاه و بلند مدت دولت هایمان، هیچ اثری از دست یابی به تکنولوژی جمع آوری نزولات آسمانی و مهار آب های سطحی، و استفاده از سیستم های آب شیرین کن، و حتی فرهنگ سازی و صرفه جویی و استفاده بهینه از آب در کشور نیست. هیچ حرکتی برای مقابله با بی آبی دیده نمی شود. هیچ دستگاه حاکمیتی در کشور نگران فاجعه بار بی آبی در آینده ای نزدیک نیست. فاجعه ای که کشور را به سوی قحطی و ویرانی پیش خواهد برد. ما حتی به اندازه چند کشور کوچک حاشیه خلیج فارس، که کل جمعیت آنها به اندازه دوسه استان ما هم نیست، نتوانسته ایم آینده نگری کنیم و فرصت ها را از دست داده ایم. اما ما، در حرف و در دادن وعده های پوچ و بی برنامگی مرد میدانیم.
به هر حال فاجعه خشکسالی در پیش است. دیر یا زود این اتفاق خواهد افتاد. وقتی در استان گلستان، یکی از حاصلخیزترین استان های کشور، آب شرب را مجبورند جیره بندی کنند، معنی اش این است که چه فاجعه ای در انتظار زمین های کشاورزی اش کمین کرده. درد خشکسالی و بی محصولی کشاورزان ترکمن صحرا را به کجا باید برد. بیش از ۱۵۰ سال است که کشاورزان صحرا، با کشت و زرع در این زمین ها زنده مانده اند و زندگی کرده اند. حالا حدود نیمی از آنها نه می توانند گندم بکارند نه جو، کشت پنبه هم که سالهاست از سبد کشت و زرع استان خارج شده. و این یعنی بیکاری، یعنی فقر، یعنی داشتن آینده ای تیره و تار. یعنی حالا که نمی توانیم نفت مان را بفروشیم، باید گندم و جو و سایر محصولات کشاورزی مان را وارد کنیم.
مگر شیرین کردن آب دریاها چند میلیارد دلار برایمان هزینه دارد؟ چرا این هزینه ها برای ما سنگین و انجامش غیر ممکن است، اما برای کشورهای حاشیه خلیج فارس سنگین نیست و پول خردشان محسوب می شود؟
*یک جای کار عیب دارد. یک جای پای مدیریت می لنگد. یک جایی، یک کسی، باید فکری عاجل کند. باید مجلسی داشته باشیم تا در کنار تصویب قوانین فرزند اوری و حفظ حجاب، کاری هم برای حفظ آب کند.*
باید سازمانی بنام برنامه و بودجه داشته باشیم تا بودجه طرح های آبرسانی را بدهد. باید صندوقی بنام ذخیره ارزی داشته باشم تا فقط یک سال، ذخیره هایش را در جایی جز برای آب هزینه نکند. باید جایی بنام دولت داشته باشیم تا هیات دولتش، پیش از شروع جلساتش، چند بار بگویند بابا آب داد، تا یادشان بیاید که چند سال دیگر، دیگر آبی نیست که بابا بدهد. باید حاکمیت فکر کند و بداند که اگر تسلیحات نظامی مثل موشک ها و پهبادها، لازمند ساخته و ذخیره شوند، اما لازم است، اب ها هم شیرین و سپس ذخیره شوند. این دو مهم، هیچ منافاتی با هم ندارد.
امیدوارم، دیری نپاید که مدیران حاکمیت بفهمند که آب مایه حیات است و *اگر آب نباشد هیچ بابایی به هیچ کودکی در ایران آب نخواهد داد و هیچ معلمی در مدرسه های ما به کودکانمان نخواهد آموخت که: بابا آب داد. بابا نان داد….*